خودخواه باش

خودخواه باش خودخواه باش خودخواه باش 

این درس امروزم به خودم !

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • گندم شادونه
    • سه شنبه ۱۹ آذر ۰۴

    میشه سوالم رو جواب بدید؟

    بعضی ادما واقعا بی شعورن 

    دختره نالیده از این که که حالش بده و فلان 

    در واقع توهم زده 

    کلی دلداریش دادم 

    بعد پیام اخرم رو سین نکرده به مدت دو روز و نیم! بعدش نوشته حالم خوب نبود خواب بودم الانم اومدم سر کار تو چطوری چه خبر؟

    و منی که تو این 2-3 روز چندبار بهش پیام دادم هم حالش رو پرسیدم هم براش کلیپ و فیلم و اینا فرستادم هم فیلم از خودم که گفته بود از فلان لباست بفرست میخوام ببینم اگه خوبه سفارش بدم و این حرفا 

    اخه یه ادم چقدر میتونه بی شعور باشه

    حداقل یه عذرخواهی بکن 

    من واقعا به چی این رفیقام دل خوش کردم؟ نمیدونم شایدم من زیادی حساسم. تو رو خدا اگر کسی اینجا رو میخونه بیاد بهم بگه من حق دارم ناراحت بشم یا حق ندارم؟ اگر حق ندارم بهم بگید حداقل بفهمم من خیلی نازک نارنجی ام و رفتارم رو اصلاح کنم 

  • ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • گندم شادونه
    • دوشنبه ۱۸ آذر ۰۴

    # یاداوری 7

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • گندم شادونه
    • پنجشنبه ۱۴ آذر ۰۴

    افکارم

    هی میخوام فکر نکنم و بشینم عین آدم کار کنم هی نمیشه هی فکرای جورواجور میاد تو سرم. همش استرس دارم مدام از این فکر و چالش میرم تو فکر و چالش بعدی. یه روز کمرم درد میکنه و حتی نمیتونم بشیم. یه روز دیگه اون یکی مشکله که بابتش رفتم دکتر. روز بعد استرس مالی دارم و خودمو سرزنش میکنم که چرا درست حسابی سیو نکردم. روز دیگه اش به این فکر میکنم که چطوری کار پیدا کنم و منی که نمیتونم حتی کار جنرال کنم به خاطر کمرم. روز بعدش یاد حرفای مزخرف نون می افتم و حرصم میگیره و حالم ازش به هم میخوره و تصمیم میگیرم دیگه بهش زنگ نزنم ولی باز میزنم. روز بعدترش دلم برا اف تنگ میشه و حتی گریه میکنم. یه روز دیگه پر از خشم و عصبانیتم از مارکو، از اف، از مهربون، از نون از استادم از همکار از همه چی. روز بعدترش عذاب وجدان دارم بابت کارایی که کردم و میکنم و خودم رو سرزنش میکنم و حتی بابتش گریه میکنم. روز بعد از اون ترس اقامت رو دارم. یا ترس از اینکه پلن جدید اجرایی بشه یه جور نشه یه جور دیگه. این دوراهی که مغزم رو داره میسابه و از صبه که بیدار میشم تا شب که میخوام بخوابم باهامه  

    ترس از دست دادن خونه بعد فارغ تحصیلی که تازه سر نو سر پیری بخوام با یکی همخونه بشم. کارای مهربون که حرصم رو در میاره. دوستای مزخرفم که حالمو به هم میزنن. وزنم که صد ساله میخوام 4 کیلو کم کنم هنوز نتونستم. اوضاع شغلی و هزاران چیزی که باید یاد بگیرم و بلدشون نیستم. تمرکزی که ندارم و زمانی که به بطالت میگذرونم. مقایسه هایی که خودم رو با بقیه میکنم. ترس های مالی که دارم و پول که دلم میخواد زیاد تو دست و بالم باشه و نیس و بهم حس بد میده. روابط و ازدواج و این چیزا رو هم که دیگه نگم. کارایی که خودم رو به انجامشون مجبور میکنم و حرص میخورم و از خودم بدم میاد و لجم میگیره از باعث و بانیش. و ضعیف بودنم که حالمو به هم میزنه. استرس آینده استرس این که هر تصمیمی میگیرم تهش چی میشه. زبانم که دلم میخواس بهتر بود اون یکی زبانه که اصلا نمیدونم چیه. دلتنگی و گریه و گاهی افسردگی. استرس خانواده ام که همیشه دارم. کارای تزم. خودسرزنش گری که همیشه دارم و پشیمونی هایی که همیشه دارم. حس میکنم این 3 سال خیلی مفید نبودم و کار خاصی نکردم. ملت ممزمان با درسشون سرکار فول تایمتخصصی میرن یا هزار جور اینترنشیپ و کوفت و مرگ میرن ولی من ...

    هوففف خدایا 

    نمیدونم دیگه چی بگم 

    حالم از خودم به هم میخوره 

    لااله الا الله سبحانک انی کنت من الظالمین...:(

     

    ته دلم با وحود همه اینا نوری روشنه که خاموش نمیشه. بهم امید میده. حس میکنم هنوز ناامید نیستم. حس میکنم یه دست غیبی میاد و همه اینا رو درست میکنه. یه روزی میام اینجا رو میخونم میبینم همشون حل شدن به بهترین نحو ممکن و با آسون ترین روش ها . 

     

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • گندم شادونه
    • چهارشنبه ۱۳ آذر ۰۴

    جواب خدا به من

    وقتی بهت گفتم تو عالم بر همه چی هستی و من صلاح خودم رو نمیدونم و تو دستم رو بگیر و ببر به سمت راهی که به صلاحمه و قلبم و عقلم رو به اون راه راضی کن و گناهانم و ناشکری هام و انرژی های منفی بقیه من رو از راه درست به راه نادرست نکشونه تو بهم گفتی: 

    اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا

    خداوند همان کسی است که هفت آسمان را آفرید، و از زمین نیز همانند آنها را؛ فرمان او در میان آنها پیوسته فرود می‌آید تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و اینکه علم او به همه چیز احاطه دارد (سوره طلاق آیه 12) 

     

    خدایا شکرت که هستی که صدام رو میشنوی و اجابتم میکنی. گره گشایی جز تو سراغ ندارم. برام گره گشایی کن. الهی آمین. 

  • ۰
    • گندم شادونه
    • چهارشنبه ۱۳ آذر ۰۴

    تا خدا هست به خلقم چه نیاز است

    مهربان یه ضرب المثل ( شایدم اصطلاح) بامزه داره که میگه: بیل به کمرم که نخورده 

    حالا حکایت منه 

    درسته که درد فیزیکی دارم ولی بیل که به کمرم نخورده. منظور اینه که میتونم از پس احتیاجات و زندگی خودم بربیام

    بیل که به کمرم نخورده که برا کار پیدا کردن و پول داشتن و اجاره دادن و اقامت و درس و هزارتا چیز دیگه محتاج یه سری آدما باشم 

    که تازه منت هم سرم بذارن 

    مگه کی تا الان زندگی منو هندل کرده؟ مگه غیر این بوده که خدا کمک کرده و دستم رو گذاشتم همیشه رو زانوی خودم؟ ایرانش هم همین بودم. کی برام کار پیدا کرد؟ کی تو کار پیشرفتم داد؟ کی نون منو میداد؟ کی منو اورد اینجا؟ مگه کسی غیر خدا و خودم بعدشم خودم بودیم 

    الانم چشمم کور دنده ام نرم دستم رو میگیرم روی زانوی خودم با حول و قوه الهی بلند میشم کارمیکنم زخمت میکشم خودم رو میندازم تو چالش ها ولی دستم رو جلو کسی دراز نمیکنم 

    چشم امید نمیبندم به کسی 

    نگاهم رو نمیندازم به کسی 

    مگه غیر این بوده که تا بوده و بوده همیشه زندگیم همینطوری بوده 

    اگه بیشتر کار کنم اگر بیشتر تلاش کنم دیسیپلین داشته باشم کمتر خرج کنم بیشتر زحمت بکشم نمیمیرم. هیشکی با کار زیاد نمرده 

    خدایا خودت یه کاری کن یه کار خوب غیر از اینی که الان دارم پیدا کنم یه درامدی داشته باشم کمکم کنه یه مقدار سیو کنم تا قبل فارغ التحصیلی 

    خدایا منو نیازمند هیچ بنی بشری نکن 

    امین 

  • ۳
  • نظرات [ ۱ ]
    • گندم شادونه
    • سه شنبه ۱۲ آذر ۰۴

    تا یار که را خواهد و میلش به که باشد

    و در نهایت آنچه که خدا بخواد اتفاق می افته

     

    پ ن: خدایا بهترین رو برام بخواهheart

    پ ن2: عنوان، شعری از دولتشاه و خطاب به خداست. 

  • ۳
  • نظرات [ ۰ ]
    • گندم شادونه
    • دوشنبه ۱۱ آذر ۰۴

    درد دلم با خدا

    خدایا خودت میدونی که تو چه شرایطی هستم 

    ناشکری نباشه فقط دارم باهات درد دل میکنم وگرنه که مهر تو به من همیشه بیش از این حرفا بوده و هست و خواهد بود 

    ازت بابت همه چی ممنونم. شکرت...

    اما گاهی حس میکنم از دست خودم خسته ام. کلافه ام ... یه جورایی حالم از خودم به هم میخوره 

    نگرانی ها ولم نمیکنن. دایم از این نگرانی میپرم روی یه نگرانی دیگه. حتی چیزایی که یه زمانی هیچ وقت برام دغدغه نبودن الان برام مساله شدن. نمیدونم خودم اورتینک میکنم یا خاصیت بالا رفتن سنه یا دنیا داره به این سمت پیش میره یا چی 

    همیشه نگران اشتباهاتمم. اشتباهاتی که در لحظه میکنم و بابتش همیشه خودم رو سرزنش میکنم. خسته شدم از این که مدام دارم اشتباه میکنم و از اون بدتر مدام خودم رو میزنم 

    نمیدونم چرا فکر میکردم دختر قوی ایی هستم ولی وقتی سختی ها زیاد شد فهمیدم نه تنها قوی نیستم بلکه ضعیف ترین عالم هم هستم 

    دست به کارا و رفتارهایی میزنم که نمیدونم ریشه در چی دارن 

    شاید ته دلم و ته وجودم از شرایط راضی نیس که انقد همه چی رو پس میزنه 

    اگر اینطوره پس چرا حاضر به تغییر نیستم چرا هر وقت حرف تغییر میشه دست و دلم میلرزه. پنیک میشم 

    ناتوان میشم ناامید میشم؟

    احساس میکنم خیلی بد بزرگ شدم 

    راستش خانواده ام رو مقصر میدونم 

    ولی چه میشه کرد

    احساس میکنم اونطور که قبلا از زندگی لذت میبردم الان نمیبرم. قبلا میبردم؟ نمیدونم 

    خدایا خودت میدونی تو دلم چی میگذره خودت بهترین ها رو نصیبم کن. حتی اگر اونقدری که باید و شاید دختر خوبی برات نبودم broken heart 

     

    پ ن 1: با اینکه خیلی ناراحت بودم و دلم داشت از غصه میترکید به مارکو زنگ نزدم و هیچی نگفتم. خب این خودش یه جور پیشرفته مگه نه؟ 

    پ ن2: گندم ازت خواهش میکنم این چند روز باقی مونده تا اخر ماه رو طاقت بیار. همش 5 روز مونده بخدا هیچ اتفاقی نمیفته اگر زبون به دهن بگیری و با آدما دعوا راه نندازی.

     

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • گندم شادونه
    • سه شنبه ۵ آذر ۰۴

    خودم رو در آغوش میگیرم

    وقتایی که تلنگرهایی بهم زده میشه که نیازه که بیشتر از خودم مراقبت کنم اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه که چه اهمیتی داره که کی چی فکر میکنه یا عمل میکنه. مهم منم و من فقط یه وظیفه دارم تو زندگیم اونم مراقبت از خودمه 

    واقعا چرا باید روزها نگران باشم از عکس العمل ادم ها و اینکه مبادا کاری کرده باشم یا کاری بکنم که فلانی ناراحت بشه یا نشه یا هر چیزی

    چه اهمیتی داره خواسته اون آدم وقتی من خودم نمیتونم و نمیخوام خواسته خودم رو براورده کنم 

    چرا باید همیشه پشت خواسته ادم های دیگه قایم بشم؟ برا این که دوستم داشته باشن؟! برا اینکه رهام نکنن؟!!!

    گور بابای اون رفیق نارفیقی که به مرزهای من احترام نمیذاره منو کم میبینه منو قضاوت میکنه منو فقط برای خواسته های خودش میخواد منو فقط برای منافع خودش میخواد 

    اینجور وقت ها دلم برا خودم میسوزه که چه بلاهایی که سر خودم نیاوردم فقط و فقط برا اینکه برا خودم احترام قایل نبودم 

    دیروز به تراپیسته گفتم این که میفهمم یه سری کارام نتیجه زخم هایی هست که خوردم یه کم ارومم میکنه و باعث میشه کمتر خودم رو بزنم 

    واقعا از ته قلبم دیگه دلم نمیخواد و نمیتونم بپذیرم که انقدر خودم رو بابت هر چیزی تحت فشار بذارم 

    من خیلی گناه داشتم 

    من خیلی گناه دارم...

     

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • گندم شادونه
    • دوشنبه ۴ آذر ۰۴

    غمگینم اما ناامید نه

    اون کار جنرالی که نشون کرده بودم که براشون رزومه بفرستم الان دیدم که بسته شده 

    خودم تعلل کردم چون رزومه ام کار داشت و منم دیشب و پریشب جفتش داشتم رو کار خودم وقت میذاشتم و دیشبم که زودتر رفتم بیرون و نشد تمومش کنم 

    الان دیدم پریده 

    دیشب هم که یه گند دیگه زدم 

    غمگینم

    sad

     

     

    پ ن: حتما که شغل بهتری در راهه...

  • ۳
  • نظرات [ ۰ ]
    • گندم شادونه
    • پنجشنبه ۳۰ آبان ۰۴
    نیست نشان زندگی تا نرسد نشان تو

    مولوی