بعد مدتها امروز بالاخره تونستم با تراپیسته حرف بزنم
گفت کاملا حق داری که توی این دو راهی باشی چون بخشی از نیازهات از یک مسیر و بخشی دیگه از مسیر دیگه ایی رفع میشه
برخلاف اون قبلی این یکی اصلا سرزنشم نکرد. گفت به نظر میرسه بیشتر دنبال والد میگردی. البته نه والدی که نا به جا دخالت کنه چون بیشتر احساس حقارت و ضعیف بودن بهت میده. والدی رو میخوای که نیازهای خاصی که داری رو در تو ببینه و اونا رو تامین کنه و این میشه دلیل جذب تو به این مدل ادم ها. مخصوصا اگر اعتماد به نفس خوبی داشته باشند حتی در ظاهر. انقدری که تو بتونی بهشون به عنوان یه والد قدر اعتبار بدی. و تو این اعتبار رو به بعضی میدی به بعضی نمیدی. دیگه این که گفت همدری خودش یه توانایی هست که در اثر مدل بزرگ شدن و زندگی کردن و ...در افراد به وجود میاد چیزی نیست که بشه درستش کرد و خب خصیصه مهمی هست. و دیگه این که همه این ها از کودکت میاد و قرار نیست ما با کودمون تصمیم های مهم زندگیمون رو بگیریم. یه مقدار هم اشاره کرد به عدم توانایی من توی تصمیم گیری و میخواست کنکاش کنه ببینه این از کجا میاد و این که چرا برای هر تصمیمی دنبال تایید هستم مخصوصا تایید مارکو و این توی این سن و سال طبیعی نیس و شاید میتونه از این باشه که تو ازش میترسی چون سرزنشت میکنه و مدام به روت میاره. بهش گفتم صمیمیت مد نظر من چه مفهومی داره و این که دوست دارم مشکلاتم رو شیر کنم و عمیقا درک بشم نه این که ادم مخاطبم تازه خودش هم ناراحت بشه یا نتونه همدلی کنه و ... و اینکه حدس میزد شاید دنبال والدی هستی که برات مثلا فقط تصمیم بگیره و تو این رو توی بعضی ها پیدا میکنی. اخرش هم از احساسم پرسید و منی که ترسیده بودم و حتی نتونستم بهش بگم که ترسیدم![]()