وای خودا حس میکنم بوی بد دهن این پسره همکلاسی سابق تا اعماق مغزم نفوذ کرده
اخه چرا صیحونه نمیخوری؟! حس میکنم از 6 شب که شام میخوره تا 12-1 ظهر روز بعدش معده اش خالیه. به خاطر نوع خاص غذایی که میخوره هم همیشه این بو یه مقدار متفاوته و انقد برا من رنچ آور و ضجرکشه که تمام اشتهام رو تا چند ساعت از دست میدم
بگذریم
همین الان که داشتم مینوشتم دوتا از هم لبی ها ( یکیشون همونه که خیلی اذیتم کرد و من اینجا بهش میگم همکار) داشتن با هم تو راهرو حرف میزدن و من پاشدم جلو جشمشون در اتاقم رو بستم چون صداشون رو مخم بود. و لذت بردم از این کار!
و همچنین لذت بردم از این که همین یکی دو ساعت پیش جلو در اتاق منتظرم بود تا بریم باهم تو اتاق اون یکی همکار و من از اتاق اومدم بیرون و حتی نگاهش هم نکردم و صاف رفتم اتاق بغلی و اون اومد دنبالم
و باز لذت بردم از این که بسته گزی که براش سوغاتی اورده بودم رو بهش ندادم و بازش کردم و تعارف کردم به بچه هایی که میومدن تو اتاقم تا بعد این مدتی که همدیگه رو ندیدیم یه دیداری تازه کنیم
حس میکنم سلول هام دارن شادی میکنن
یه شادی کوچیک اما از ته دل
خودخواه نیستم. نامرد هم نیستم. بدجنس هم نیستم. ولی آبروریزی که اون روز کرد رو هیچ وقت یادم نمیره. تمام تلاشم اینه که باهاش روبرو نشم و باهاش حرف نزنم
بازم بگذریم
سوغاتی ایی که اورده بودم رو دادم به استاد امروز. قرار بود زودتر بهش بدم چند باری هم بردم دم دفترش و نبود. تا اینکه امروز که اومده بود افیس بعد این که خفتم کرد و همون حرف های تکراری رو زد بهش دادم. راستش ذوق کرد و خوشش اومد اما بهم گفت دیگه نیار و این اولین و اخرین بارت باشه!
قبلا کلی از بقیه سوال کرده بودم که آیا این کار مرسوم هست یا نه و کلی سرچ کرده بودم که ایا این تو فرهنگ اینا هست یا نه و همه میگفتن که اره و خوششون میاد و اینا. و خب من اصلا فکر نمیکردم همچین چیزی بهم بگه و یه مقدار بهم برخورد. بعد که داشت میرفت هم باز اومد دم در اتاقم و ازم تشکر کرد
حتی اگر بهم بربخوره بازم ازش ناراحت خیلی نمیشم. با این که چند بار هم منو مورد عنایت قرار داده ( خیلی شدید نبوده ) ولی بازم حس میکنم که دوسش دارم و واقعا بهش دید استاد شاگردی دارم که ازش چیزی یاد میگیرم. البته درسی و تخصصی نه چون خیلی خودش رو درگیر جزییات اصلا نمیکنه. بیشتر درس زندگی میده:))) و معمولا تایم زیادی از جلسه های هفتگیمون رو داره حرف های متفرقه میگه و خب من حس میکنم شاگرد خلف استاد پیر دانای کل هستم که باید تک به تک حرف هاش رو تو مغزم ته نشین کنم و عملی کنم. البته بگذریم از اینکه خیلی وقتا هم تو دلم میگم وای چقد حرف میزنه و حرفاش همش تکراریه و ...
ولی دوسش دارم
امروزم طبق معمول دیر اومدم. خیلی دلم میخواست یه روتین خوب داشتم که مثلا صبح زود میومدم لب بعد بعد از ظهر میرفتم جیم یا استخر بعد زود برمیگشتم خونه و شب به غذا درست کردن و فیلم دیدن و کارای شخصی و خونه میگذشت. حتی سلف دولوپمنت. مثلا حس میکنم خیلی از کلمه های انگلیسی از ذهنم رفته و یه وقت هایی برا حرف زدن وکب کم میارم. دوس داشتم یه برنامه بریزم شروع کنم به زبان خوندن. تقویتش کنم.و یا مثلا یکی دوتا کورس هس که خیلی دوس دارم ریویو کنم چون واقعا به کارم میان. یا مثلا اسکیل هایی که برا جاب نیاز دارم رو کار کنم. مخصوصا الان که با این اتفاقات اخیر خیلی نگرانم بابت آینده و جاب و اینا ( خدا بخیر کنه)
کاش بتونم ساعت خوابم رو تنظیم کنم.
یه کلاس سلف لاو ثبت نام کردم. به این امید که دانشگاه هزینه ش رو بده
بازم بگذریم
در راستای انتقام جویی های اخیرم برای "نون" هم هیچی نیاوردم. و خیلی خوشحالم بابت این موضوع. آدم به شدن منفعت طلبی هست و هر جایی به نفعش باشه این همونجاست. واقعا یه کارایی میکنه که ازش سر در نمیارم. مثلا قراره خونه اش رو عوض کنه و یه خونه خوب پیدا کرده و دنبال همخونه میگشت و من دیدم که تو گروه پیام گذاشته و دنبال همخونه اس.
چند شب پیش که بعد 1-2 ماه بهش زنگ زدم داستان خونه رو برام تعریف کرد و فقط در همین حد گفت که باید خونه اش رو عوض کنه و بهم گفت دنبال خونه ام و ناله کرد!!! و خیلی برام عجیب بود که خوب چرا داستان پیدا کردن خونه اش رو از من مخفی میکنه؟! من که نمیخوام همخونه اش بشم یا دنبال خونه نیستم یا هر چیزی. هرچند من اصلا توقع ندارم دیتیل کارش رو با من شیر کنه ولی خب حداقل ناله هم نکنه. واقعا بعضیا چرا جس میکنن ذهن آدم های دیگه سطل آشغال افکار و نگرانی های اوناس؟ حالا مثلا اگر سوشیال مدیا بود و اون شیر میکرد خب من میتونستم بگم اوکی بقیه میتونن نبینن نخونن یا انفالو کنن یا هر چی. ولی وقتی به بهانه دلتنگی و این داستانا با یکی حرف میزنی و به ظاهر کلی قوربون صدقه و فلان و شروع میکنی درد دل کردن خب حداقل قاطیش دروغ نیار که طرف احساس نکنه تو احمق فرضش کردی
دیگه همینا
برم که شب تی ای ام تا بوق سگ و باید پرزنتیشن بدم و هیچی هم بلد نیستم