دلم برا اون گندم شادونه پاک و معصوم که خوشحال بود از وضعیتش و حالش و موقعیتش تنگ شده 

اونی که فاصله خونه تا آفیس رو رقص کنان میومد 

اونی که هر چیزی که از طبیعت میدید به وجدش می آورد 

آسمون ابی رو میدید دلش قنج میرفت 

یه لباس نو میخرید تا مدتها ذوقش رو داشت 

دو رکعت نماز میخوند یه جوری باهاش حال میکرد که از هزارتا مدیتیشن و تراپی بیشتر براش کار میکرد 

اعتماد به نفس داشت 

از خودش خشم نداشت از بقیه خشم نداشت 

حالش با خودش خوب بود

حالش با خداش خوب بود 

تردید نداشت بلاتکلیف نبود آروم بود اروم و رها 

دلش ایینه بود 

صفا داشت عشق داشت 

شیشه ایی بود دلش 

توش خدا رو داشت 

خدایا چقد حس میکنم که ازت دور افتادم و چقدر این حس اذیتم میکنه 

چقدر از خودم بدم میاد از آدما بدم میاد 

خدایا منو به خاطر همه چی ببخش 

خودت پایان این قصه رو سلامت و سعادت و عاقبت بخیری قرار بده 

ترس هام رو به ارامش غم هام رو به شادی تبدیل کن 

خدایا همه این دعاها رو برا برای همه ادمای روی کره زمین اجابت کن 

امین یا رب العالمین 

 

پ ن: خدایا بازم بابت همه چی شکرت 

الان دیدم پیپرم یه دونه دیگه سایت خورد خوشحال شدم:) 

 پ ن2: چندین هفته اس که از کمردرد افتادم. جند روز خونه موندم و نیومدم سر کار. الانم که اومدم درد دارم و نمیتونم راحت بشینم. تو رو خدا برام دعا کنید زودتر خوب بشم 

پ ن3: دیشب تو اینستا دیدم یه انجمنی داره میبره مکه! انقد دلم خواست! اگه پول داشتم میرفتم. کاش پول داشتم کاش یه همسفر پایه داشتم.