یه سال پیش همچین موقعی این پست رو تو وبلاگم نوشتم 

اون موقع نوشته بودم که سال قبل و دو سال قبلش نمیدونستم معجزه چیه و اتفاق افتاد. دغدغه اون روزم درحد معجزه بود و حل شد. نمیدونستم معجزه چیه و اتفاق افتاد

برای دغدغه پارسالی نوشتم که الان میدونم معجزه چیه و باورش دارم و باور دارم که باز اتفاق می افته و باز اتفاق افتاد

بماند که دغدغه سه سال پیش و دو سال پیش و پارسال چی بود...

فقط خواستم امروز درقیقا توی همین روزی که پارسال ازش نوشتم بگم که 

وقتی راه حل رو در حد معحزه میدونستم و بهش اعتقاد نداشتم 

وقتی در حد معحزه میدونستم و بهش اعتقاد پیدا کردم 

حل شد 

درست شد 

الان که در حد معجزه نمیدونم حتی 

در حد باور و یقین قلبی به حل شدنش ایمان دارم 

به بهترین نتیجه اونطور که میخوام اعتقاد دارم 

به حل شدنش و رفع نگرانی ایمیان و یقینی دارم که اصلا به گرد پای معجزه هم نمیرسه 

چطور باور کنم که حل نشه؟ که درست نشه؟ که من توی این نگرانی بمونم؟ که خیالم راحت نشه؟ که خدا درستش نکنه؟

اون موقع که مطمن نبود درست شد الان که مطمنم میخواد درست نشه؟ خیالم راحت نشه؟ همه چی عالی پیش نره؟

مگه میشه همچین چیزی

خدایا به امیدواریم ناامیدی مسلط نکن. خودت کاری کن که به سلامت برم و به سلامت و با دل خوشحال برگردم. خوشحال و آروم.

 

خدایا شکرت 

 

متاسفم 

لطفا من را ببخش 

سپاسگزارم 

دوستت دارم