دونه به دونه با وسواس مدارکم رو جمع میکردم
اصل مدرک
ترجمه برابر اصل شده مدرک
برا هرکدوم فایل میساختم
تمکن جدا
مدرک فارغ التحصیلی جدا
عکس جدا
شناسنامه جدا
10-20 صفحه گردش حساب
پاسپورت
...
دیگه چی بود یادم نمیاد
آها استادی پلن
دونه به دونه جمع کرده بودم و با وسواس هزاران بار مرورشون کرده بودم. وقتی همه چی جمع شد یه شب نشستم پشت فرمون رفتم اون مغازه کپیه همه رو برام اسکن کرد. انقد وسواس داشتم که حاضر نبودم خودم عکس بگیرم ...
فایل ها رو دونه به دونه چک کردم
جولای بود که بالاخره سابمیت کردم
دو هفته بعدش یه شب داشتم با الف حرف میزدم که یهو برام ایمیل اومد. ایمیلمو چک کردم دیدم اسک شدم. مطمن نشدم اسک چی شدم دقیقا. بهش گفتم وای من اسک شدم!
گیج و گنگ بودم... حالیم نبود که مسیر زندگی داره کاملا عوض میشه.... اصلا حالیم نبود ....
فرستادم برا یکی بهم درست راهنمایی نکرد. یعنی خودشم نفهمید. باز دوباره خودم خوندمش دقیق تر تازه فهمیدم چی شده. به مارکو گفتم گفت باید چی کار کنی؟ براش توضیح دادم. بعدش بلافاصله رفتم ماموریت 5 روز از مهلت جواب گذشته بود و من هنوز بلاتکلیف بودم. نگران بودم ولی نه خیلی. غصه اشو نمیخوردم انگار که اگر نشد هم نشد. انگار که اگه چیزی برای تو باشه بهت میرسه خیلی نمیخواد حرص بزنی... یه حسی شبیه به این
به الف گفتم نتونستم اسک رو جواب بدم به این دلایل. انتظار داشتم کمک کنه ولی نکرد. سین کرد و جواب نداد. مارکو و مهربان کمکم کردن ولی
یعنی خدا خواست که اینا کمکم کنند
روز اخر یا یکی مونده به آخر بود که اسک رو جواب دادم
یه جور معحزه بود
الان که نوشتم "معجزه" یاد پست آخرم افتادم. از کلمه "معجزه" استفاده کرده بودم مگه نه؟ :)
چقدر عجیب ... چقدر جالب:)
بدون اینکه بخوام بگم معجزه خیلی اتفاق می افته و اتفاقا بر عکس اسمش چیز زیاد دور از دسترسی نیس ؛ یهو باید یاد خاطره بیفتم و پرت بشم به اون روزا و این صفحه سفید رو باز کنم و پست یادآوری بنویسم و تهش ختم بشه به "معجزه"
پ ن: الان نگاه گردم به پستم که منتشر کردم. دیدم تاریخ انتشار رو زده آبان. آبان؟! ابان یه چیزی داشت که یادم نیس چی بود. تولد یکی بود مگه نه؟ تولد میم بود. اره الان که فکر میکنم تولد میم بود. ولی من نمیدونم چه روزی. یعنی یادم نمیاد چه روزی. پارسال یادم بود. روز دقیقش رو حتی. حتی واسش پلن داشتم. الان حتی دقیق یادم نمیاد چه روزی بود...عجب دنیاییه این دنیا