سردرد فعلی رو نمیدونم به چی نسبت بدم؟؟ به خوب نخوابیدن دیشب یا عوارض پساواکسن یا کمبود عاطفی ناشی از بی توجهی ها و تنهایی یا حرص خوردن به خاطر خودسرزنش گری ناشی از اهمال کاری و ...
بعضی وقتا حس میکنم تبر زندگی خودمم! خودم یه تبرم که میرم محکم میزنم به ریشه درخت زندگیم. یه درخت صنوبر قشنگ بلندبالا و سبز که انقدر اذیتش کردم که الان شده یه درخت با برگهای خسته و در حال زرد شدن. یه ریشه خشک و یه تنه خسته که هیچ شادابی و زیبایی نداره. هنوز استواره هنوز سایه میده هنوز به بقیه منفعت میرسونه ولی دیگه نه شادابی و طراوت و خوشگلی داره نه هیچ فایده دیگه...
این درخت هنوز میتونه جون بگیره؟؟؟ :( پی نوشت ۱: همیشه به ادمها فرصت ندید که تو زندگیتون دایمی باشند. بعضی وقتا یادش میره که به راحتی میتونن توسط ما شوت بشن بیرون از زندگی و این به ضرر اونهاست نه ما
پی نوشت ۲: سرم دردئ میکنه