پریروز که جمعه بود تا عصر با استاد و دانشجوی پست داک میتینگ داشتم ولی خب خودم راضی نبودم و باز طرق معمول استاد گیج کرد و یه چیز دیگه انداخت وسط. تا الان به این نتیجه رسیدم که از این استاد کمکی به من نمیرسه و هر کاری بکنم کمک خدا بوده و تمام!
دانشجوی پست داک هم کمکی نمیکنه بهم
خیلی سخت انگلیسی صحبت میکنه حالا نه این که من زبانم خیلی خوب باشه ولی واقعا تلفظ بدیهی ترین و ساده ترین کلماتش هم اونقدر بده که واقعا متوجه نمیشم
امروز لانگ ویکنده و تعطیل
دیروز هیچ کاری نکردم یعنی صفره صفر. با بچه های ایرانی هم نرفتم بیرون چون حوصلشون رو نداشتم. عملا فقط لش کردم و فیلمای چرت و پرت صد سال پیش رو دیدم. تنها کار مفید دیروزم این بود که اتافقم رو تمیز کردم و کصافط کاری های همخونه رو از توی دسشویی و حموم تمیز کردم. شب قبلش انقد م.ش.ر.و.ب خورده بود و م.س.ت کرده بود که تمام مدت بالا میاورد.
الانم داشتم با میم حرف میزدم. میگفت نرو آفیس از تو خونه کار کن. پرفورمنس همه کسایی که از تو خونه کار میکنن بیشتر از بقیه اس.
اخه تو ازکجا میدونی؟ مگه تو عقل کلی. من تو خونه کار نمیکنم که هیچ تازه به کله ام هم میزنه. روانی میشم.
حکایت پروگرم انتخاب کردن و مشورت دادنای دیگته...
باید بیام قسمت دوم پست قبل رو تعریف کنم