خدایا به حق فاطمه زهرا

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • گندم شادونه
    • پنجشنبه ۱۴ ارديبهشت ۰۲

    غروب جمعه

    غروب جمعه همه جای دنیا غروب جمعه اس

    از زمانی که بچه بودم غروب جمعه ها میرفتم توی تراس خونه و زل میزدم به آسمون و دعا میکردم. اون موقع ها دعای عهد از مسجد نزدیک خونه پخش میشد و من همینطور اشک ریزون دعا میکردم. امروز بعد از سال ها یاد اون غروب جمعه هاافتادم 

    خدایا بحق کرامت و مهربانیت معجزه زندگیت رو در این موضوعی که فکر روز و شبم شده بهم نشون بده ای خدای مهربانsadcrying

     

    پ ن: 

    از حضرت فاطمه علیها السّلام روایت شده که از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله شنیدم می فرمود:

    همانا در (روز) جمعه ساعتى است که مرد مسلمان هر امر خیرى از خداى با عزت و جلال تقاضا کند به او عطا فرماید (حضرت زهرا علیها السّلام) فرمود: عرض کردم: اى رسول خدا! آن ساعت، کدام است؟

    فرمود: هنگامى که نصف قرص خورشید از افق غروب کند و نصف دیگر آن فوق افق باشد (یعنى مُشرِف به غروب شود) پس حضرت فاطمه علیها السّلام به غلامش مى ‏فرمود: بر پشته ‏ها و بلندی ها بالا رو، چون دیدى نصف قرص خورشید از افق غروب کرده به من اعلام کن تا دعا کنم.

    معانی الأخبار، ص: 400-399.

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • گندم شادونه
    • شنبه ۹ ارديبهشت ۰۲

    کمی آرامش

     ۳ تا پر نون تست با یه مقدار کمی پنیر و یه چای تلخ و ۲-۳ تا دونه آبنبات کوچیکی که اونم صاحبخونه بهم داده میشه صبحونه امروز من. 

    ساعت نزدیک ۱۲ ظهره و من تازه نشستم پای لپ تاب. 

    هوا بارونیه. همه جا سبز و قشنگ شده 

    ترم تموم شد و دو تا فاجعه درسی داشتم. اگر از اون دو مورد صرف نظر کنیم بقیه عملکردم شکر خدا خوب بود.

    کمردرد همچنان ادامه داره ولی کمتر اذیتم میکنه. مگر اینکه بره توی موود درد شدید که در اون صورت فقط باید بخوابم تا بعد بیدار شدن بهتر شده باشم. ولی بازم خداروشکر که همینقدر بهتر شد.

    بعضی شبا قبل این که بخوابم کلی تو جام گریه میکنم از ترس اینکه مبادا کمرم مشکل درست کنه و همیشه خداخدا میکنم که طوریش نشده باشه 

    سیستم پزشکی درست درمونی هم اینجا نداره 

    بگذریم 

    دیگه در مورد کار بگم 

    از این که به خاطر شرایط کمرم ۳ تا کار با شرایط خوب رو ول کردم خب طبیعیه که اصلا خوشحال نیستم. بعضی وقتا دلم میگیره که میتونستم درامد خوبی داشته باشم و به خاطر محدودیتی که دارم حتی نباید دیگه بهش فکر کنم ولی بعضی وقتا هم به این فکر میکنم که شاید خدا که این فرصت رو بهم نداده به جاش یه جایی یه فرصت خیلی خوب دیگه ایی رو برام کنار گذاشته 

    چون خودش میدونه سر کار نرفتنم از تنبلی نیست از سر شکم سیری هم نیس 

    از ترس بدتر شدن و درد و اتفاقای بدتره 

    دیگه به هر حال زندگی همینه. باید باهاش کنار اومد و بعضی محدودیت ها رو پذیرفت. بازم خداروشکر میکنم که زود این اتفاق افتاد و تا جایی پیش نرفت که اوضاع جسمیم رو خراب تر کنه 

    خوشحالم که خونه رو دارم جابه جا میکنم و امیدوارم که اون خونه منشا اتفاق های خوب برام باشه 

    به جز ماه اول که به دلایلی هزینه هام بیشتر میشه از ماه دوم اجاره ام برابر یا حتی کمتر از جای فعلی میشه و خب واقعا خداروشکر از این بابت 

    یکی از غصه های بزرگم این داستان اجاره خونه بود 

    خدایا به خودم و خانواده ام و همه ادم های روی کره زمین سلامتی و دل خوش و رزق پر برکت بده الهی امین 

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • گندم شادونه
    • شنبه ۲ ارديبهشت ۰۲

    صلح

    این که همیشه از خیلی از ادم های اطرافم بدم میاد و ازشون توقع دارن و کارای غیر اخلاقی و نامردمی هاشون بیش از حدی که باید آزارم میده بیشتر به خاطر اینه که با خودم توی صلح نیستم 

    اره من با خودم توی جنگم که هیچ وقت هیچ برنده ایی هم نداره 

    وقتی با خودت توی صلح نباشی تبدلی میشی به یه آدم همیشه خشمگین همیشه ناراضی همیشه شاکی همیشه ناراحت 

    یه ادمی که نمیتونه خودش و ببخشه بقیه رو هم نمیتونه ببخشه 

    هر چه که توی بقیه میبینه فقط بدی هاشونه فقط نامردی هاشونه 

    البته این که از ادم های اطرافم توی این مدت هم خیلی بدی دیدم خودش شده مزید بر علت 

    یه روزی یکی بهم گفت کیفیت ایرانی های داخل ایران خیلی بالاتر از ایرانی های خارج از کشوره 

    اینو الان داره به چشم میبینم 

    ولی دلیل نمیشه که انقدر به خاطرش خودم رو آزار بدم. دوست و همکلاسی که روزی ۱۰ بار به من دروغ میگه. دوست و همکلاسی که مخفی کاری میکنه. دوست و همکلاسی که حسادت میکنه. دوست و همکلاسی که سبک زندگیش با من فرق میکنه. دوست و همکلاسی که زندگی ادم رو قهقهرا میتونه ببره چرا باید همچین ادمی نقشی تو معادلات زندگی من داشته باشه 

    داستان برای تعریف کردن زیاد دارم. تصمیم برای بیرون اومدن از خونه فعلی و گرفتار یه موجود عجیب غریب دیگه شدن 

    عملکرد خوب درسی که با فقط یه اشتباه سهمگین و مهلک برام روزهای استرس زایی رو ایجاد کرده 

    رابطه ی نصفه نیمه و رابطه ی شروع شده ایی که میدونی پایه و اساسش غلطه 

    دور افتادن از بعد معنوی خودم و خدای خودم و فراموش کردن اون گره ایی که همیشه منو به خدا و معنویات وصل میکرد 

    کمردرد شدید و وضعیت جسمی درب و داغونم 

    مشکلات متعدد مالی و رن کشیدن از این که از ولخرجی های گذشته دیگه خبری نیس

    و خیلی چیزای دیگه 

    یه روز باید بیام از تک به تک روزهایی که بر من گذشته بنویسم 

     

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • گندم شادونه
    • پنجشنبه ۳۱ فروردين ۰۲

    ادعونی استجب لکم

    ۱۵ روز اط ماه رمضون گذشت و من هیچی عایدم نشد 

    احساس میکنم از وقتی اومدم اینجا از خدا دور افتادم دیگه اون طور که قبلا با هم صمیمی بودیم و حالم با بودنش خوش بود نیس

    الان که دارم اینا رومینویسم دارم اشک میریزم به خاطر مسایل و چالش هایی که پشت سر گذاشتم 

    همین الان که داشتم اینا رو مینوشتم رفتم سر گوشی نمیدونم چرا اینستا باز کردم و برام این اومد خیلی اتفاقی

    خدایا برایم بخواه که 

    بشود

    برسد

    بیاید

    درست شود

    خوب شود

    خوب خوب :)

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • گندم شادونه
    • چهارشنبه ۱۶ فروردين ۰۲

    این روزها

    داره بارون میاد و منی که عاشق بارونم 

    حیف هوا هنوز سرده و واقعا نمیشه به این بارون به یه هوای سک.سی دو نفره نگاه کرد

    حالا اگرم میشد باز من یار غاری اینجا نداشتم که باهاش بدون چتر برم زیر بارون :))

    از کار جنرال اومدم بیرون و الان حالم یه کم بهتره 

    روزهای سختی رو سپری کردم 

    اوضاع کمرم به خاطر کار جنرال به شدت داغون شده بود. واقعا این کار به درد منی که دیسک کمر دارم نمیخورد و خداروشکر میکنم که نذاشت بیشتر از این بمونم توی اون وضعیت 

    دیشب از دانشگاه که بر میگشتم خونه خیلی درد داشتم. سریع اومدم خونه کیسه آب داغ گذاشتم با روغن سیاهدونه هم چربش کردم. دیگه این تنها امکاناتیه که اینجا دارم. صبح یه کم خداروشکر بهتر بودم

    ولی نگم که چقدر این درد چند روزه بهم آسیب زد و از نظر روحی حالم رو بد کرد. 

    یگذریم 

    همخونه باز دوس.پسرش رو اورد خونه و منی که حالم ازش به هم میخوره ولی سعی میکنم چیزی نشون ندم. 

    بقیه اش باشه بعدا 

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • گندم شادونه
    • جمعه ۱۱ فروردين ۰۲

    شکر

    دیروز یکی از چالش های بزرگ از زمانی که اینجا اومدم رو تجربه کردم 

    دلم نمیخواد خیلی در موردش حرف بزنم و بگم چی بوده 

    فقط از احساساتم بگم که خیلی بد بود و هنوز هم ته مونده اش تو وجودمه انگار 

    امروز زنگ زدم به الف و ۴۰ دقیقه باهاش حرف زدم. یه جورایی مطمن شدم که این قضیه خیر و صلاحم بوده و اگر یه ذره دیگه ادامه دار میشد معلوم نبود چه بلایی سرم میومد 

    هنوز هم البته ناراحتم و حس خوبی نسبت به خودم ندارم ولی باید از این ماجرا درس بگیرم و باز هم به خودم یادآوری کنم که اینجا چی کار میکنم و اصلا هدفم از اینجا بودن چی بوده 

    یکی دیگه از چیزایی که الف بهم گفت این مود که از آدم های مسموم و منفی و حاشیه دار دوری کنم و بیبشتر تو جمع های مثبت با ادم های سطح بالاتر باشم. میم و شین یکی از اون آدم هایی هستن که باید واقعا ازشون دوری کنم. 

    خدایا این روزها خیلی محتاج نگاهت و کمکت هستم 

    دستم رو رها نکن خودت میدونی تو جه وضعیتی هستم 

    بازم شکر ..

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • گندم شادونه
    • چهارشنبه ۲ فروردين ۰۲

    از رنج من

    امروز پس زده شدن و طرد شدگی و درد شدید جسمی کمر و گردن و نخواستنی بودن رو با تمام وجودم درک کردم

    پ ن:‌بعدا در موردش می نویسم شادیم هیچ وقت ننوشتم 

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • گندم شادونه
    • چهارشنبه ۲ فروردين ۰۲

    اولین

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • گندم شادونه
    • جمعه ۲۶ اسفند ۰۱

    رمز به کسایی که بشناسم میدم

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • گندم شادونه
    • چهارشنبه ۲۴ اسفند ۰۱
    نیست نشان زندگی تا نرسد نشان تو

    مولوی