هیچ وقت فکر نمیکردم این مساله انقدر توی زندگیم پر رنگ بشه و انقدر حسرتش رو بکشم که هر شب با ضجرش بخوابم و صبح با نگرانی از خواب بیدار بشم.

دوست صمیمیم که حالا اون سر کرده زمینه و من از دیدن عکس هاش خوشحال که نمیشم هیچ داغون میشم. نه این که بگم چرا اون داره؟ میگم چرا من ندارم و دلم پر از غم میشه. خدایا منو به ارزو هام برسون. به سلامت برسون...