همخونه همش بهم استرس میده 

لحن حرف زدنش تنده و تن صداش خیلی بلند و عصبیه 

هر بار که خبر جدیدی میشه منو گیر میاره و همیشه هم اصرار داره که همه چی رو تعریف کنه 

واقعا خسته شدم از بعضی از کاراش 

همش هم یا ناله میکنه یا از زرنگی های آدمای دیگه میگه یا این که فلانی چی کار کرد بهمانی چی کار کرد و برنامه های خودش و اوضاع خراب کاری میگه 

با یه انرژی بد و فاز منفی شدیدی با هیجان زیاد و مزخرفی هم دایم میگه فلان کار رو کردم بهمان کار رو کردم 

واقعا دیگه داره حالم به هم میخوره از این همه حرفای بیخودی که میزنه 

بعدم نمیدونم چرا اصرار داره غذا رو مشترک درست کنیم 

برا یه سری چیزا که اون غذا کم داره و تو یخچال نداره و حالا احیانا من دارم این کارو میکنه 

خب شاید من دوس نداشته باشم اصلا اون غذا رو 

واقعا چرا من نمیتونم عین آدم نه بگم؟؟

باید مدیریت کنم این شرایط زو واقعا اینطوری نمیشه 

بهترین کار اینه که سعی کنم کمتر به حرفاش توجه کنم و هر بار میخواد اضافه گویی کنه خودم رو سرگرم کار کنم یعنی حتی بهش اازه ندم وارد بحث بشه 

اه چه پست خاله زنک طوری شد خودم حالم به هم خورد از این پست

به درک هر چی میخواد بگه بگه هر کار میخواد بکنه هم بکنه 

طبل تو خالی هم سر و صدا زیاد داره 

خدایا ازت خواهش میکنم راه منو از این بشر جدا کن 

خدایا ازت خواهش میکنم مسیر زندگی من رو از این آدم و از این دسته آدم ها و این جماعت دور و برش جدا کن 

خدایا ازت خواهش میکنم التماست میکنم ...همون که خودت میدونی ای خدای مهربان من هرگز از استجابت تو هیچ وقت محروم نبوده ام خودت با فضلت گره از کارام باز کن