خدایا یعنی من انقد دوست نداشتنی ام که بعضیا باهام اینطوری رفتار میکنن؟! :(

همگروهی ترم پیش رو خیلی اتفاقی توی اتوبوس دیدم. براش دست تکون دادم روشو کرد اونور. فک کردم منو ندیده باز با شدت بیشتر دست تکون دادم این بار برگشت و از دور سلام کرد. داشت با یه دختره دل میداد و قلوه میگرفت!

ایستگاه دانشگاه که رسیدیم پیاده شد دختره رو بغلش کرد و خدافظی کرد باهاش.

تو صف بودم که پیاده بشم همزمانم نگاهم سمتش بود.

یهو دیدم رفت! اصلا انگار نه انگار که من آدم بودم یا چی 

در حالی که مقصد هر دومون یه جا بود. جفتمون داشتیم میرفتیم سر یه کلاس 

درسته که ترم پیش سر کم کاریش و مسایل درسی چندبار خیلی شدید باهم بحث کرده بودیم ولی اونم کم منو اذیت نکرده بود. سر پروژه و نمره اش واقعا بهم مدیون بود. بعد اونم چندبار اومده بود خونه ما و روابط خوب بود واعا انتطار این رفتار رو ازش نداشتم 

عمیقا ناراحت شدم 

احساس دوست نداشتنی بودم بهم دست داد 

ولی مهم نیس

عمیقا معتقدم که آدما نون قلبشون رو میخورن

خدایا شکرت که مسیر منو از این آدما جدا کردی. هر چقدر شکرت رو بکنم بازم کمه 

به اندازه بزرگی خودت شکرت