چند وقتیه که ننوشتم 

کلی کار سرم ریخته. و تازه با شروع ترم خیلی بیشتر هم میشه. دپارتمان برا تی ای یه درسی بهم داده که اصلا بلدش نیستم. ولی چه کنم که به خاطر پولش نمیشد ردش کرد!

از وقتی خانواده "ر" اومدن اصلا هیچ خبری ازم نگرفته دروغ چرا خوشحال هم هستم یه جورایی! در واقع خدا خدا میکنم که اصلا ازش هیچ خبری نشه 

ویکند قبلی بالاخره از این شهر زدیم بیرون و رفتیم یه جای توریستی به فاصله 2 ساعت از اینجا. به اندازه بهشت قشنگ و ارامش بخش بود با این که بعدش کمردرد خیلی زیادی داشتم و هنوزم خوب نشدم ولی خب به رفتنش واقعا می ارزید. با همخونه ارتباطم رو به شدت کم کردم و یه جورایی اصلا نمیبینمش. دارم به یه اپارتمان یه خوابه فکر میکنم ببینم دیگه چی میشه 

میخواستم خوشخواب از اماز.ون بخرم ولی میترسم ریسک کنم و اونی نباشه که میخوام. دو سه تا برند معروف اینجا رو هم رفتم سر زدم به شدت گرون بودن. البته میگه قسطی میدیم. امروزم یه آف خیلی زیاد رو کارای یکیشون خورده. خدایا کمک کن من یه خوشخواب بگیرم که برام عالی باشه از این کمردرد و خوابیدن مفلوکانه روی زمین راحت بشم. 

چند روز پیشا هم رفتیم دورهمی ایرانیا تو دانشگاه خوب بود. از اون روز به بعد یکی دوتا پسرا نمیدونم از کجا منو توی تلگرام پیدا کرده بودن بهم پیام دادن. بهانه الکی برا صحبت بیشتر! ولی خب من خیلی care نکردم...

امروزم یکی از همکارای سابق بهم پیام داد 

با همخونه همچنان رابطه خیلی خوبی ندارم و رو مخمه با کاراش و حدس میزنم که خودش هم فهمیده که خیلی رو مخمه ولی مهم نیست. 

اوضاع ریسرچ هم یه کم شل گرفتم این هفته که خدایا کمک کن جبران کنم و کار به خوبی پیش بره 

کاش این استخر کوفتی باز میشد