خیلی وقته که ننوشتم 

اذیت هایی که این مدت شدم و استرس ها و خشم ها و ...اثراتش رو هم روی کارم هم روی جسم و روحم نشون داد. یک هفته حالت تهوع شدید داشتم در حدی که میومد توی لب میشستم که کار کنم بعد 5 مین پا مشدم میرفتم دسشویی که بالا بیارم. 

توی کارم هم خیلی اثرات منفی داشت. با این که روند کارم خوب بود ولی مدت خیلی طولانی استاپ شد و مورد عنایت این و اون هم خیلی قرار گرفتم 

هزینه های مالی خیلی سنگینی هم برام داشت. خونه هیچ وسیله ایی نداره و مجبورم براش وسیله بخرم و خیلی همه چی گرونه و خیلی تحت فشارم. 

دلم تنگ شده و میخواستم برم یه سفر ایران ولی هم بلیط ها خیلی گرونه و هم اینکه وقت نیست که بخوام خونه رو سابلت بدم و هم اینکه این پارت از کارم تموم نشده و کلا توی استرسم و مطمن هم نیستم که تموم بشه و استاده بهش گیری نده و اینا 

از طرفی هم اگر بخوام بذارم برای یه تایم ارزونتر نمیدونم اون موقع چی کار خواهم داشت و کارم چطوریه وضعیتش و اینا 

موزد عنایت قرار گرفتن استاد از همه اینا بدتره 

البته تازه با من خوبه. و مدلش اینطوریه که همه رو له میکنه. خوش بحال اینایی که استاد کول و نایس و ساپورتیو دارن

خلاصه که اینطو.ری

برای اسباب کشی هم خیلی دست تنهام و کلا احساس تنهایی زیادی میکنم. 

خدایا کمکم کن من هیج وقت از کمک تو بی بهره نبودم.