تنها کارای مفیدی که از ساعت ۷:۳۰ صبح تا الان که دقیقا ۵:۳۰ بعد از ظهره کردم این بوده که ۳ ساعت کلاس داشتم تقریبا ۱ ساعت با خانواده حرف زدم یه غذای مزخرف سر هم بندی شکم پر کن درست کردم و خوردم توی یخچال رو تمیز کردم و نیم ساعت خوابیدم و پوپوزال رو مرتب کردم. 

همه اینا باید سر جمع با در نظر تایم رفت و برگشت به دانشگاه باید میشد نهاایت ۵ ساعت در حالی که شده ۱۰ ساعت!

و همچنان که لپ تاب رو باز کردم همخونه در حال آرایش کردن برای مراسم ویکند هر هفته اش و رفتن به خونه ی بوی فرند اینجاییش هست. ولی خب من مثل گذشته بهش حسرت نمیخورم هر چند که زندگیم از نظر روابط عاطفی و داشتن پارتنر و فیانس و هر چی که میخواین اسمش رو بذارید تعریفی نداره. 

مهم نیس و خدارو بابت داشته ها بارها و بارها شکر.

نه میوه دارم نه برنج نه نون نه هیچ چیز دیگه. گشنمه و چند روزه وقت نکردم برم خرید. البته که پول نداشتن هم خودش مساله ایی دگر است.

کوییز دوم رو هم ۱۰ از ۱۰ شدم. آیا وقت آن نرسیده که بزنید به افتخارم اون دست قشنگه رو؟!!

پ ن: خدایا به تو محتاجم و یاری گری جز تو نمبینم از تو میخوام که عزیزانم رو در پناه خودت به سلامت حفظ کنی. خدایا خودت میدونی چی توی دلمه...فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین