رفتم خونه دیدم و به مفت سگ نمی ارزید.

بسیار بسیار کثیف

ترجیح میدم خونه تمیز با دوتا پت رو تحمل کنم تا بخوام برم همچین خونه ایی. 

خیلی نگرانم بابت موضوع مالی و کاری

مخصوصا که چیزای خوبی هم از اوضاع کاری اینجا نمیشنوم

بعضی وقتا به خودم میگم آیا با وجود شغل و درآمد خیلی خوب توی ایران بازم این تصمیم اونم توی این سن درست بود؟ 

نشستم بغل یه دختره تو کتابخونه که خیلی هم خوشگله 

خیلی دوس دارم باهاش دوس بشم ولی روم نمیشه بهش چیزی بگم 

از الف خیلی خبری ندارم جز این که به خاطر آرامش خودم دوس ندارم تنشی ایجاد کنم و حتی به آینده فکر کنم 

خیلی درس عقب افتاده دارم خیلی زیاد 

خدایا کمکم کن 

یه کاری کن این چیزی که دلم میخواد این هفته اتفاق بیفته 

یه کم دلم شاد بشه بعد این همه وقت ذهن مشغولی.