دیروز یکی از چالش های بزرگ از زمانی که اینجا اومدم رو تجربه کردم 

دلم نمیخواد خیلی در موردش حرف بزنم و بگم چی بوده 

فقط از احساساتم بگم که خیلی بد بود و هنوز هم ته مونده اش تو وجودمه انگار 

امروز زنگ زدم به الف و ۴۰ دقیقه باهاش حرف زدم. یه جورایی مطمن شدم که این قضیه خیر و صلاحم بوده و اگر یه ذره دیگه ادامه دار میشد معلوم نبود چه بلایی سرم میومد 

هنوز هم البته ناراحتم و حس خوبی نسبت به خودم ندارم ولی باید از این ماجرا درس بگیرم و باز هم به خودم یادآوری کنم که اینجا چی کار میکنم و اصلا هدفم از اینجا بودن چی بوده 

یکی دیگه از چیزایی که الف بهم گفت این مود که از آدم های مسموم و منفی و حاشیه دار دوری کنم و بیبشتر تو جمع های مثبت با ادم های سطح بالاتر باشم. میم و شین یکی از اون آدم هایی هستن که باید واقعا ازشون دوری کنم. 

خدایا این روزها خیلی محتاج نگاهت و کمکت هستم 

دستم رو رها نکن خودت میدونی تو جه وضعیتی هستم 

بازم شکر ..