اولین روز از شروع هفته ی ششم ریسرچ! 

گند زدم و بابتش خیلی ناراحتم 

انتقادی که از استادم داشتم رو خیلی ساده لوحانه گذاشتم کف دست دانشجوش و اونم گذاشت کف دست خود استاد

واقعا بابت این حماقتم خیلی ناراحتم 

میتینگی که امروز داشتیم با سری های پیش خیلی فرق میکرد. اصن از همون قبلش استرس داشتم و میدونستم یه یزی این وسط خوب کار نمیکنه و دقیقا هم همینطور شد. استاد خیلی دی باهام صحبت کرد. نمیگم حرف بدی زد یا چیز دیگه ولی خب خبری از اون رفتار کول و دوستانه و لبخندهای همیشگیش هم نبود. یه ورایی بهم فهموند کاری قرار نیست برام بکنه و صفر تا صد قضیه پای خودمه 

ولی الخیر فی ما وقع 

یقینا کله خیر

شاید باید این اتفاق می افتاد که یه جورایی حساب کار دستم بیاد. یه ذره مستقل بشم و بفهمم باید چی کار کنم. 

الانم کلی با تلفن حرف زدم بعدشم رفتم یه ساعت با ر درد دل کردم. آخرشم به این نتیجه رسیدیم که وسط هفته بریم یه پارکی ایی یه بادی به سرمون بخوره. 

پ ن: پشه کنار پلکم رو میش زد ولی صبح که بیدار شدم زیر پلکم کلی ورم کرده. خدایا خودت که میدونی چقدر حالم بده جسمی و روحی خودت مشکلاتم رو حل کن :( 

پ ن ۲: اگر رفتید روضه خیلی التماس دعا

الهی بالرقیه ...