از لحاظ روحی به هم ریختم. نمیدونم به خاطر کمردرده یا چی

امروزم رفتم که برم استخر ولی باز این بچه مچه ها رو ریخته بودن اون تو و دست از پا درازتر برگشتم 

اعصابم خورده امروز باید میرفتم استخر کمرم بدجوری درد میکنه 

باز ظهر برم ببینم این یارو قبول میکنه برم تو یا ن 

دیروز داشتم در مورد یه موضوعی که مشترکه بین من و همخونه باهاش صحبت میکردم و میگفتم که فلانی که بابت خونه فلان پول رو ازمون میخواد بهم ایمیل زده و از این داستانا و منم بهش گفتم ما نباید این پول رو بدیم ولی اگر بازم میخوای باهامون حساب کنی بگو جقدر میشه خلاصه یهو عین دیوونه ها قاطی کرد و با لحن خیلی بد و تندی بهم گفت تو بیجا کردی این حرف رو زدی! خیلی ناراحت و شوکه شدم از حرفش و بهش گفتم مودبانه تر هم میتونه حرف بزنه. بعدش سکوت کردم. بماند که تا اخر شب هزاربار عذرخواهی کرد و فرداش بازم پیام داد که اعصابم خورده که اون حرف رو زدم و قصدم دلسوزی بود و منظوری نداشتم و این داستانا 

ولی بازم مطمن شدم که مسابلی که باهاش دارم شاید نهااایت 30 درصدش به خاطر حساسیت ها و مسایل درونی خودم باشه ولی واقعا 70 درصدش به خاطر فرهنگ متفاوت و خلقیات و روحیات اونه. ادم بی ادبیه و درونش پر از احساسات بده. البته نه این که من خودم خیلی گل و بلبل باشم من خودمم پر از نکات منفی ام ولی اون واقعا درونش پر از تضاد و تناقضه و حد و مرزش برا خیلی چیزا با من فرق میکنه. احساس میکنم باید تا جایی که میشه ازش فاصله بگیرم