ساعت 3 بعد از ظهره و منی که تا 11 خواب بودم و بعدشم رفتم یه جا خونه ببینم که یارو اصلا نیومد قرار و یه ساعت معطل شدم!!! الان تازه پاشدم اومدم لب!

تو simulation ها موندم و باید یه گلی به سرشون بگیرم 

البته وقتی هم انصافا براش درست و حسابی نذاشتم 

میخواستم امروز برم نون و پنیر و این چیزا بخرم که احتمال زیاد نمیرسم 

اون درسه هم که قرار بود تی ای اش باشم هم به حد نصاب نرسید و خداروشکر کنکله! 

الان دیدم یه ایمیل اومد یه درس دیگه بهم دادن که اونم بلد نیستم. 4 تا کلاس 130 نفری!!!!!!!! ایمیل زدم با استادش حرف بزنم ببینم چه گلی باید به سرم بگیرم

دیشب خیر سرم دیر وفت رفتم خونه که با همخونه حرف نزنم ولی باز منو گیر آورد و اومد شروع کرد حرف زدن. گله و شکایت از اینکه از اکیپ دوستیش کنار گذاشته شده و فلاتی بلاکش کرده و این داستانا

خب من اینو میدونستم ولی به روش نیوردم حتی دلیلش رو هم به روش نیاوردم. تنها چیزی که ازش پرسیدم این بود که به نظر خودت چرا؟! 

اولش میگفت چون من فلان پسر از دوستای مشترکمون رو پیچوندم و خیانت کردم و رفتم با یکی دیگه و این داستانا. بهش گفتم ببین هم من هم خودت هم اون اکیپ دوستی میدونیم که روابط آدما به بقیه ربطی نداره و خودتم میدونی که به این خاطر کنار گذاشته نشدی. دیگه اینجا بود که اعتراف کرد که اره شنیدم که از دستم ناراحت شدن و میگن از وقتی جاب گرفته به خودش مغرور شده و ...

خب من بازم به روی خودم نیوردم ولی توی دلم داشتم میگفتم عزیز من چیزی که عوض داره گله نداره

برای اینکه آدما دوست داشته باشن باید بهشون حس دوست داشتنی بودن بدی. اصلا این قرهنگ compliment که این غربی ها دارن رو من خیلی دوس دارم. یهو الکی مثلا به دوستت میگی امروز چه خوشگل شدی و این بهش حس خوب میده. وقتی اون آدم حس خوب میگیره باعث میشه تو رو بیشتر دوس داشته باشه! این یه واقعیته 

وقتی تو به دلیل کمبودهایی که در گذشته داشتی و کمبودهایی که در خودت حس میکنی دایما هر چیز کوچیک و بزرگی رو توی چشم بقیه میکنی بقیه درشون حس بدی ایجاد میشه. نسبت به خودشون حس ناکافی بودن پیدا میکنن و این باعث میشه تو رو بذارن کنار. چون تو به طرز عجیب غریبی bragging میکنی و این خیلی بده 

خداروشکر این داستان باعث شد بفهمم این قصیه از من ناشی نمیشه. دروغ چرا یه وقتایی میگفتم نکنه من دچار jelousity شدم ولی واقعا کنار گذاشته شدنش توسط یه اکیپ حداقل 10 نفره بهم ثابت کرد که هیشکی این مدل رفتار رو نمیپسنده و عیب از من نیس

این درسته که اگر من جای اون ادم بودم و یه جاب مثل اون الان داشتم و یه زندگی مثل اون داشتم اصلا هپی نبودم. چون من این چیزا رو توی مملکت خودمونم داشتم. جاب خوب income خیلی خوب خونه و زندگی مستقل آزادی همه چی. از مزایای کشور آزاد هم که خیلی استفاده نمیکنم چون درینک نمیکنم و خیلی ازادی های اینجا رو برا خودم محدود کردم. کاری به درست و غلط تصمیمم ندارم میخوام بگم که اینطوری مهاجرت برام پیشرفتی محسوب نمیشد ولی خب با همه این وجود بازم در برابر bragging های اون آدم اذیتم

انی وی

خلاصه این که داستان اینطوریه 

از میم هم خبری نیس. خودش اون روز بهم گفت اینطوری نباشه که من همش بگم بریم بیرون. نمیخوام مزاحمت بشم و یه جورایی فهموند که بیشتر دوس داره من بهش بگم بریم بیرون. ولی خب عمرا که من بهش فعلا پیامی بدم. خودش اگه بخواد میده دیگه 

دیگه همینا 

توهمات وسواس فکریم هم همجنان ادامه داره یه کوچولو کمتر شده ولی کامل از بین نرفته. باید اون راه درمانی رو ادامه بدم امیدوارم که جواب بده 

فعلا همینا