امروز اتفاقی دوست همخونه سابق رو دیدم  و در موردش حرف زد. بعدشم اومدم دانشگا دوست ایرانم زنگ زد بعد دوباره یه تلفن دیگه. بعد همین که رفتم بشینم سر کارام دوس پسر همخونه سابق اومد در زد و طبق معمول خفتم کرد که حرف بزنه. همه اینا رو گفتم که تهش بگم اصلا اسم همخونه سابق که میاد و آدمای دور و برش انگار من کهیر میزنم. حالم بد میشه. یاد همه اون روزای بدی می افتم که داشتم. درسته که از نظر مالی خیلی خیلی برام سختتر از قبل شد ولی حداقل دیگه ریخت اون آدم و دور و بری هاش رو نمیبینم. خدایا شکرت 

چقدر اتفاقای اون مدت کارم رو عقب انداخت باعث شد از استادم تذکر بگیرم. رابطه ام با این پسره بد بشه. پنیک اتک باز بیاد. یک ماه تمام من حالت تهوع داشتم که خوب هم نمیشد. 

وای خدایا

دلم میخواد همه این بدبختی ها رو بالا بیارم رو همخونه سابق 

دختره ی کصافط آشغال