یعنی ساعت ها مشاوره و تراپی و کار کردن روی خود و ورزش و سعی در بهتر کردن حال خوب خود و همه اینا رو یک ساعت تماس تلفنی با نون میتونه برای من از بین ببره.

دیشب زود رفتم خونه که مثلا بخوابم بیدار بشم برا شب قدر و اینا. به محض این که بلند شدم دیدم میس کال ازش دارم. چند روزی بود که مدام بهم زنگ میزد و من یه چورایی میپیجوندم به بهانه سرشلوغی و اینا. دلیلش هم این بود که چند شب پیش نزدیکای افظار بهم زنگ زد که پاشو بیا خونه من و چه میدونم منم میخوام افطاری بدم بابت ثوابش و از این داستانا! گفتم باشه. بدو بدو رفتم دوش گرفتم حاضر شدم در خونه رو که باز کردم دیدم ویس گذاشته که یه سری دیگه از بچه های دیگه هم دارن میان خونه ام و یهویی شده و فقط خواستم بگم در جریان باشی و میدونم که ادمای قضاوت گری هم هستن ولی اوکیه تو بیا اگرم بگی روزه بودی اوکیه و ... خلاصه من خیلی ناراحت شدم و نرفتم. کاملا مشخص بود که داره میگه یعنی نیا.

اولا که خب روزه بودن مگه کار بدیه که من بخوام پنهونش کنم بعد اینکه خب اگر مهمون داشتی چرا به من گفتی بیا. از همه اینا بدتر اینکه دو ساعت بعدش دیدم یکی از همون دخترای اکیپ خودشون یه استوری گذاشت که همشون خونه یکیشون جمع شده بودن داشتن فیلم میدیدن و این خانوم نون هم اونجا بود!! بعد دیشب که زنگ زده بود داشت توجیه میکرد که نه اون استوری مال شب قبل بوده 

و جالبه که من باز با این ادم 1 ساعت حرف زدم و اعصابم خورد شد و باز حرف روابطش و مسایل عاطفیش و این که حالش خیلی بده و اینا رو زد. حرفای خاله زنکی که فلانی با فلانی رفته تو رابطه و فلانی فلان کار رو کرده و باز سرزنش کردن من سر جریان میم. انقدر حالم بد شد که وقتی قطع کردم داشتم از ناراحتی و غصه میمردم. اخه مگه من سطل اشغال تفکرات مزخرف تو هستم که هر وقت حالت بده باید بیای سر من خالی کنی؟؟ از اون بدتر اقا من خودم از داستان میم کشیدم بیرون بعد تو ول نمیکنی ؟؟ اخه به تو چه ربطی داره؟؟؟ میم اصلا در حد من نبود. اینو باید واضح حتما بهت بگم؟؟؟ خسیس بود متعهد نبود صورتش رو دوس نداشتم انتظارات زیادی از من داشت اول ارتباط. اخه مگه من چیم از اون مردک کمتر بود که باید به هر قیمتی تن به ارتباط باهاش میدادم؟؟؟ ادم پولکی اصلا نیستم ولی مردک خیلی پررو تشریف داشت. میخواست هم هیچ هزینه مالی نکنه هم تعهدی نداشته باشه هم توی یه رابطه ایی باشه که عشق و حالش هم به جاش باشه. البته که هیچ وقت اینو به وضوح به من نگفت ولی خب تهش همین بود دیگه. من اصلا ادم اینقدر پررو رو نمیخوام. چیزی که زیاده توی این دنیا ادم. اون اسکول نشد یکی دیگه مگه ادم قحطیه 

چرا واقعا من خودم رو مجبور میکنم که با همه نایس باشم و کول برخورد کنم و دلداری بدم و ... وقتی حال خودم رو بد میکنه؟؟؟؟ چرا من انقدر جرات ندارم که تلفن طرف رو جواب ندم وقتی میبینم داره انقدر به من دروغ میگه؟

چرا باید اجازه بدم منو احمق فرض کنه؟ این اولین بارش نیست.و بارها و بارها همین کارای شبیه به این رو تکرار کرده. دیگه نمیخوام ببینمش حتی نمیخوام صداش رو بشنونم. دیگه هم تلفناش رو جواب نمیدم. فقط یه تکست میدم اگر زنگ زد و میگم ببخشید خیلی شلوغم تماس میگیرم و تمام. 

بسه دیگه انقدر از روزی ادب و احترام خواستم بقیه رو راضی نگه دارم. 

پ ن: باید اینو تو مغزم فرو کنم که نون کاملا شرایط زندگیش با من فرق میکنه. مقطع تحصیلیش شرایط زندگیش سنش طرز فکرش همه چیش با من خیلی فرق میکنه. بنابراین زندگی خودش رو داره و منم زندگی خودم رو. نه من کیس مناسبی هستم برای راهنمایی کردنش نه اون به هیچ وجه کیس مناسبی هست برای راهنمایی کردن من. اگر راهنمایی میخوام باید با تراپیستم حرف بزنم. بعدشم دو سه تا دوستای وبلاگیم. حتی خانواده ام هم راهنمای خوبی برای من تو خیلی حوزه ها نیستن. بنابراین دوستی با نون رو بایدتمومش کنم. باااااااااااااایدددددددددددددد.