۲۳ مطلب در مرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

چرت و پرت

بازم سردیم کرده و دل و رودم انگارمیخواد از تو حلقم بیاد بالا 

ساعت ۱۱:۳۰ شد و من هنوز موتورم روشن نشده. دیشب با لی میتینگ داشتم. لی دانشجوی استادمه و عملا یه جورایی انگار سوپروایز کردن منو سپرده به این. بعضی وقتا دلم میخواد بزنمش. بگذریم...

حالت تهوع دارم میترسم قهوه بخورم بدتر دوباره سردیم بکنه ولی از طرفی خوابمم میاد 

نمیدونم چرا دارم این چرت و پرتا رو مینویسم. شاید برا اینکه صدای تایپ کردنم سکوت لعنتی آفیس رو بشکنه و یه جورایی دلم رو خوش کنم که منم دارم کار میکنم 

دلم میخواد بخوابم 

 

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • گندم شادونه
    • سه شنبه ۳ مرداد ۰۲

    بایدها و نبایدها

    به این نتیجه رسیدم که برای این که بازدهی کارم رو ببرم بالا و مثل الان اینطوری نباشم که مثلا ۱۰-۱۲ ساعت توی آفیس باشم در حالی که شاااید ۱ ساعتش مفیده و واقعا نتیجه داده باید این کارا برو بکنم:

    ۱- اولا که برای هر روزم یه برنامه غیر درسی داشته باشم ( مثلا یه شب برم روضه یه روز دیگه صبح برم استخر یه روز دیگه برم کافه رایگان دانشگاه یه روز از ویکند رو کامل خالی کنم و با بچه ها برم بیرون یه روز تنهایی برم خرید و ....)

    ۲- برنامه ریزی کنم و همینطوری یلخی نشینم پشت لپ تاب در حالی که ندونم میخوام چه غلطی بکنم! 

    ۳- هر ۲۵ دقیقه از جام بلند بشم و ۵ دقیقه استراحت کنم. صرف نظر از این که سر و صدا تولید میکنم یا هم لبی های عزیز عین مجسمه ۵ ساعت میشینن و من واقعا نمیدونم اینا چرا اینطوری ان ( ایرانی نیستن) 

    ۴- این گوشی کوفتی رو بذارم کنار. اصلا نذارمش کنار دستم. نتش رو قطع کنم و بذارم روی یکی از میزهای آفیس و فقط اون ۵ دقیقه برم سراغش

    ۵- به اندازه کافی قهوه و خوراکی با خودم بیارم که به بهانه گشنگی پانشم برم خونه 

    ۶- مثبت باشم و یادم نره که داشتن positive attitude‌ اینجا از هز چیزی مهمتره 

    اگر چیزی رو نفهمیدم یا به نتیجه ایی نرسیدم یا قاطی کردم و ... فوری ناامید نشم که دنیا تموم شد 

    ۷- مقاله کوفتی رو که شروع میکنم تا ته تهش بخونم همینطوری ول نکنم نصفه برم سراغ یکی دیگه (‌مگر اینکه واقعااااا نامرتبط باشه)

    ۸- کارهایی که یادم می افته باید بکنم رو یه گوشه بنویسم که بعدا انجام بدم نه این که وسط ریسرچ هی یادم بیفته وای لباس نشستم وای غذا وای قبض فلان رو ندادم وای پرمیت فلان رو تمدید نکردم و ...

    ۹- نمازام رو اول وقت بخونم و هر وقت حس کردم حالم خوب نیس هر طور شده گریه کنم 

    ۱۰- صبحا زودتر بیدار بشم یه طوری که دیگه ۹ پشت میزم باشم 

    ۱۱- همیشه به خودم یاداوری کنم که من همون the one‌ای هستم که استادم میخواست و به جز من هیشکی دیگه نمیتونست این کار رو انجام بده 

    ۱۲- زیاد برم پیش استاد و ازش زیاد مشورت بگیرم و زیاد ایمیل بزنم بهش و در جریان ریز جزییات کارایی که میکنم قرارش بدم 

    حالا اگه باز یادم افتاد میام بقیه اش رو مینویسم 

  • ۳
  • نظرات [ ۵ ]
    • گندم شادونه
    • دوشنبه ۲ مرداد ۰۲

    و دوباره پنیک

    دیشب با بچه ها رفتیم از مغازه عربی نون خامه ایی خریدیم و خب کیفیتش خوب نبود اصلا طعم ایران رو نمیداد

    بعدش رفتیم تیم هورتونز چایی گرفتیم که با نون خامه ایی ها بخوریم 

    حالم خوب بود ولی غروب که شد احساس کردم داره اتفاقایی می افته 

    و خب بله سلام بر پنیک اتک!!!

    اخر شب حرف نذری و این داستانا شد. بچه ها بر خلاف انتظارم خیلی استقبال کردن که بریم مراسم محرم و همونجام شام بخوریم. دلم خیلی روضه و غذای نذری و چای امام حسین میخواست ولی متاسفانه قسمت نبود. با این که خیلییی راه طولانی رو رفتیم و یک ساعت هم با باس توی راه بودیم ولی وقتی رسیدیم خانوم مسیول که نمیخوام ملیتش رو بگم ( ایرانی نبود) به حجاب نداشتن بچه ها گیر داد و نذاشت بیان تو. خلاصه اینا بهشون برخورد و میخواستن برگردن منم به احترام اونا برگشتم 

    خلاصه اینم از شام نذری که قسمتمون نشد

    شب که رسیدم گرفتم خوابیدم و صبح دوباره پنیک اتک لعنتی برگشت و نگم که باز تریلی از روم رد شد

    خداروشکر همخونه نبود و تی وی رو روشن کردم دوسه تا دعای صوتی گوش دادم یه کوچولو بهتر شدم ولی بازم حالم خوب نبود 

    شروع کردم به غذا درست کردن ولی بازم خوب نشدم 

    آخرش رفتم باز دراز کشیدم رو تختم در عین حالی که عذاب وجدان داشتم که امروز کار مفیدی نکردم 

    دیگه نمیدونم چی شد چه کلیپی دیدم دقیقا (فک کنم روضه بود یا کلیپ حضرت رقیه خیلی هم اتفاقی اومد) و شروع کردم های های گریه کردن قبلشم البته قرصم رو خورده بودم

     و خوب شدم ...

    خدایا شکرت

    دلم روضه میخوادچای روضه 

    بازم دارم اشک میریزم

    ولی حالم خیلی بهتره 

    خدایا شکرت میدونم که همه چی درست میشه حتی خیلی خیلی خیلی بهتر از انتظارم 

    تویی که منو اوردی توی این راه تا تهش هم به بهترین نحو میبری 

    متاسفم 

    منو ببخش 

    سپاسگزارم 

    دوست دارم

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • گندم شادونه
    • يكشنبه ۱ مرداد ۰۲
    نیست نشان زندگی تا نرسد نشان تو

    مولوی
    کلمات کلیدی