انقد کار دارم که گ گیجه گرفتم ( gogije)

سرم درد میکنه. میگرن کوفتی هی تو سرم سوک سوک میکنه. دیروز و پریروزم کلا به استرس گذشت. همش رو مبل افتاده بودم و سایت های خبری رو بالا پایین میکردم. خدایا خودت رحم کن

سر یه داستانی ممکنه دپارتمان کل پول تی ای رو این ترم بهمون نده. تقریبا یک سومش رو بده. خیلی نگرانم. خدا کنه همه اش رو بده. خدایا خواهش میکنم پولم رو تمام و کمال این ترم دریافت کنم خدایا خواهش میکنم...

نون همین الان پیام داد. نمیدونم چرا ول نمیکنه. بابا دختر خوب نمیخوام باهات در تماس باشم عزیزم بکش بیرون از من. بی احترامی رو خیلی وقته دیگه بر نمیتابم! هی قوربون صدقه میری که چی؟؟ تو نمونه ی واقعیه یه دوست غیر واقعی هستی. آخر هفته از استرس و حال بدی داشتم میمردم ولی بهت پیام ندادم زنگ هم نزدم چون نمیخوامت دیگه واقعا نمیخوام. 

هنوز کامنتای پست قبلی رو جواب ندادم. به جندتاتون رمز دادم ولی فقط دو نفر برام کامنت گذاشتید. عاقااا خب رمز میگیرید کامنت بذارید دیگه این چه وضعشهsmiley البته قبول دارم که خیلی اون پست طولانیه

خیلی کار دارم. باز خوبه دیشب بالاخره فایل های تکسم رو فرستادم برا این خانومه. صد ساله میخوام بشینم برا گواهینامه بخونم هی میندازم عقب. پاسپورتم هم نیومده نگرانم. اون یکی فایله هم که منتظرشم هم نیومده باز نگرانم. منتظرم اینا بیاد بعد پرمیتم رو تمدید کنم برا اونم وقت ندارم و طبق معمول نگرانم. 

هی میخوام برم به استادم بگم که میخوام بلیط بگیرم هی نمیرم. با خودم میگم خب پول بلیط رفت و برگشت و سوغاتی و اینا رو از کجا میخوای بیاری؟ حالا بلیط رو شاید بتونم جور کنم ولی خرید ها رو نمیتونم. از طرفی دلم نمیاد خونه رو بدم سابلت به خاطر وسیله هام میترسم بیان گند بزنن توش از طرف دیگه خب اگه ندم بایداون اجاره سنگین روخودم بدم. وای خدایا این مغز من همش باید فکر کنه. 

بعضی وقتا انقد فکر میکنم که حس میکنم از تو مغزم دود بلند میشه

الانم سین اومده بود از استادمون مینالید. طبق معمول که همه درد دل هاشون رو میان به من میگن و منم انگا رنجات دهنده ی عالمم! نشستم باهاش حرف زدم بهش دلداری دادم. مگه من سطل زباله ی شماهام که هی میاین بدبختی هاتون رو میگید به من؟ مگه من تو خوشی هاتون هستم؟ تو مهمونیاتون و اینا 

خیر سرم تراپیست دارم. تا الان که حدود 5 جلسه رفتم خیلی جواب خاصی نگرفتم. نمیدونم طبیعیه یا ن. فعلا چیزی که بهش ثابت شده اینه که من خود سرزنش گری شدید دارم و یه دو تا فیل شفقت و اینا داده که من هنوز گوش نکردم. اخرین دیت سمی هم که داشتم رو براش گفتم که گفت هر کاری با یارو کردی رو باید 10 برابرش رو انجا میدادی و اینا. منظورش این بود که خیلی سمه. از اون مردک هم تا الان خیلی جزییاتی بهش نگفتم. و عملا خالی نشدم و تحلیلش نکردیم. دلم میخواست واقعا قضاوت کنه ببینم اخرش کی چقدر مقصر بود و اینا. 

یک عااااااااااالمه تمرین دارم که باید تصحیح کنم و حوصلم نمیکشه برم سمتش. اون فایله هم مونده. اون یکی کار نصفه هم مونده. خدایا ...

دو سه هفته دیگه تولدمه. نمیدونم چی کار کنم. کسی رو که ندارم برام تولد بگیرهsad خودم باید برا خودم بگیرم و به بچه ها بگم بیان. البته نه این اکیپ سم. اون یکی اکیپ. فوقش یه کیک هم بگیرم و یه آرزو کنم و یه شمعی هم فوت کنم. پارسال همخونه ی سابق برام تولد گرفت. درسته ازش بدم میاد ولی خب خداییش یه سری کارا هم برا من کرد. پارسال ر هم بود تو زندگیم. یادش بخیر. امسال خالی خالیم رسما:)) یعنی میشه تا قبل تولدم یکی بیاد تو زندگیم که توی تولدم هم باشه؟ یه ادم درست حسابی که خودم میخوام نه هر پلشتی. 

بوی فلفل دلمه ایی میاد تو لب. دلم دلمه های خونه رو خواست...:(

از این پسره هم لبی هم بدم میاد. جدیدا ساپورت نمیکنه. این سری بخواد هم ساپورت نکنه هم باهام بد حرف بزنه به خودش میگم شایدم برم به استاد بگم ( هیچ کاری نمیکنم خودم مطمنم!). اتفاقا سین که داشت باهام حرف میزد داشتم با خودم میگفتم خدایا من چقد مظلومم. چقد صدام در نمیاد. اینا چقدر راحت با استاد بحث میکنن و اعتراض میکنن. در رابطه با اون مردک هم همین بودم. البته اخرش. یعنی زمانی که منو با خاک یکسان کرد که درون داغون و شکست خورده خودش رو جمع کنه. 

ایران هم همین بودم. در برابر مدیرم خیلی کوتاه میومدم و صبر میکردم. چون هیچ وقت اعتماد به نفس این رو نداشتم که اعتراض کنم. حالا سین میگفت خوبه تو باز سیاست داری چیزی نمیگی اعتراضت رو نشون نمیدی. نمیدونم شایدم خصلت خوبیه. 

فعلا همینا